جوک جوک

جوک های جدید sms خنده دار و دانلود فیلم و آهنگ های تصویری و صوتی

جوک جدید 95



جوک جوک

مورد داشتیم دختره رفته تو گوگل سرچ کرده :

اسم اون پسری که نزدیک مدرسه مون مغازه داره چیه؟!!

گوگل جواب داده برو درستو بخون

دو شنبه امتحان فارسی داری!

جوک جوک

یارو مکعب روبیک رو زیر پنج ثانیه حل کرده

اونوقت من از خواب پا میشم تا یه ربع دنبال دستام میگردم

جوک جوک

یخچال خونمون موقع روشن شدن جوری صدا میده

انگار یخای قطب شمال کار اینه !

عنتر حالا درشو باز میکنی

پشه ها توش دارن آفتاب میگیرن !


بقیه در ادامه مطلب :



موضوعات: دانلود آهنگ,دانلود فیلم,جوک جدید,
[ بازدید : 637 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ ] [ مهدی ]

[ ]

نامه زیبا و غم انگیز


سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟!


بقیه در ادامه مطلب :



موضوعات: دانلود آهنگ,دانلود فیلم,جوک جدید,
[ بازدید : 550 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ ] [ مهدی ]

[ ]

داستان فوق العاده زیبا و عبرت انگیز کوهنورد



کوهنوردی که خیلی به خود ایمان داشت قصد بالا رفتن از کوهی را کرد.
تقریباً نزدیک قله کوه بود که مه غلیظی سراسر کوه را گرفت.
در این هنگام از روی سنگی لغزید و به پایین سقوط کرد.
کوهنورد مرگ را جلوی چشمانش دید و در حال سقوط از صمیم قلب فریاد زد: «خدایا کجایی!»
ناگهان طناب ایمنی که او را نگه می‌داشت دور کمرش پیچید و او را بین زمین و هوا معلق نگه داشت. مه غلیظ بود و او جایی را نمی‌دید و نمی‌توانست عکس‌العملی انجام دهد. پس دوباره فریاد زد: «خدایا نجاتم بده!»
صدایی از آسمان شنید که می‌گفت: «آیا تو ایمان داری که من می‌توانم نجاتت دهم؟»
کوهنورد گفت: «بله.»
صدا گفت: «طناب را ببر!»
کوهنورد لحظه‌ای فکر کرد و سپس طناب را محکم دو دستی چسبید. صبح زمانی که گروه نجات برای کمک به کوهنورد آمدند چیز عجیبی دیدند؛ کوهنورد را دیدند که از سرمای هوا یخ زده بود و طنابی که به دور کمرش بسته شده است را دو دستی و محکم چسبیده است ولی او با زمین فقط یک متر فاصله داشت!


[ بازدید : 542 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 5 خرداد 1395 ] [ ] [ مهدی ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]